شـهـريـار ، مـلـك الـشـعـراي بـي بـديـل ايـران زمـيـن

امیر چهره گشا

توركو بير چشمه ايسه ، من اونو دريا ائله ديم ،

بير سويوق معركه ني محشر كوبرا ائله ديم

بير ايشيلتي ايدي سها اولدوزو تك گؤرسنمز ،

گؤز ياشيملا من اونو عقد ثوريّا ائله ديم

اوميديم واركي بو دريا هله اوقيانوس اولا ،

اونا ضامين بو زمينه كي ، مهيّا ائله ديم

.    .    .

توركو واللاه ، آنالار اوخشاغي ، لايلاي ديلي دير ،

درديمي من بو داوا ايله موداوا ائله ديم

« شهريار» حيف سويوقدور بو دگيرمان هله ده ،

دارتماغا يوخدور دني ، منده موداوا ائله ديم .

استاد « محمد حسين بهجت تبريزي » متخلص به شهريار يكي از درخشانترين چهره هاي شعر معاصر ايران است. در طول تاريخ ادبيات هر كشوري ، شاعران و نويسندگان كم شماري هستند كه بسان ستونهاي استوار ، آسمانۀ آن سرزمين را بر سر انبوه شاعران و نويسندگان ديگر نگه مي دارند. چنين نوابغي هرچند سده يك بار ظهور مي كنند و تاريخ ادبيات يك ملت نيز براي ظهور چنين نوادري به ادوار مختلف تقسيم مي شوند. شاعران بزرگي چون نظامي گنجوي ، خاقاني شرواني ، مولوي ، نسيمي ، صائب تبريزي و ... از اركان شعر به شمار مي روند و نقش اساسي در پيدايش ادوار مهم ادبي داشته اند. در كنار اين نوابغ شعر و فرهنگ ، استاد شهريار از جايگاه ويژه اي در شعر و ادب ايران و آذربايجان برخوردار است. گواه اين ادعا نيز علاوه بر خلق اشعار زياد به زبان فارسي ، آثار تركي وي مي باشد.

«در گستره شعر معاصر شهريار تنها شاعر دوزبانه اي است كه در بيشتر قالب هاي شناخته شده هر دو زبان – فارسي و تركي – آثار درخشان بسيار دارد.

در زبان فارسي ، او از يك سو بنيان گذار نوعي غزل جديد كاملاً عاطفي و بهره مند از اصطلاحات محاوره اي با زباني سهل و ممتنع است كه با غزل هيچ يك از چهار غزلسراي صاحب سبك شعر فارسي – مولوي ، سعدي ، حافظ ، صائب – قابل اشتباه نيست و به حق بايد آن را غزل شهريار ناميد ... در زبان تركي نيز شعر او حكايتي از اين دست دارد ؛ گذشته از منظومه جهاني « حيدربابا » كه داراي ساخت و اعتباري ويژه و منحصر است ، شعرهاي درخشاني چون : سهنديه ، بهجت آباد خاطيره سي ، خان ننه و چند قطعه ديگر آثاري هستندكه هنوز كه هنوز است در قلمرو زبان مادري شهريارهمانندي براي آنها بوجود نيامده است. » (1) 

شاهكار « حيدربابايه سلام » فرازين قله آثار تركي شهريار به شمار مي رود. در عصري كه شعر و ادب تركي مورد بي مهري قرار گرفته بود ، در عصري كه بچه هاي معصوم آذربايجان را به جرم تركي حرف زدن در مدارس جريمه مي كردند ، در عصري كه تركهاي ايران تحت شديدترين ستم هاي ملي قرار داشتند ، شهريار با سرودن اين شاهكار به زبان مادريش ، فصل نويني را در تاريخ پرفراز و نشيب اقوام مختلف ايراني رقم زد.

از ديگر ويژگي ها و امتيازات مهم شعر شهريار نسبت به ساير شعراي بزرگ و نامي اين است كه « اشعار وي در مورد خاص و عام است. از كودكان روستايي كه حيدربابا را زمزمه مي كنند تا فرهيختگان كه در دقائق و ظرائف اشعار وي به تفحص مي پردازند ، مسحور زيبايي و لطافت كلام شهريار هستند. » (2)

آري درخشانترين هنر شهريار اين بود كه وظيفه تاريخي خود را شناخت و با همه وجود و با كمال خلوص به آن عمل كرد ، رسالت قلم راهماره فرياد داشت و به حق ، زلّت قلم را ذلت خويش مي انگاشت. با اينهمه « درخشش شاعر بزرگ [آذربايجاني] چنان ولوله اي در جان و جهان افكند كه زبان يار به تهنيت گشوده شد و زبان اغيار به تهمت ... اما استاد شهريار در برابر اهانت ها و تهمت ها نه تنها گامي عقب ننشست بلكه مصممتر از هميشه راه خود را تداوم بخشيد. » (3)  اهانت ها و گستاخي ها نه تنها در زمان حيات شهريار بلكه پس از وفاتش نيز ادامه داشت.

زمانيكه در سال 1381 هـ . ش سالروز وفاتش را به نام روز ملي شعر و ادب ايران نام گذاري مي كردند اكثر روزنامه ها و جرايد با درج مقالاتي سعي در تخريب شخصيت جهاني شهريار داشتند. معتقد بودند كه شاعري همچون شهريار در حدي نيست كه سالروز وفاتش به روز ملي شعر و ادب نامگذاري شود و در توجيه ادعاهايشان ، اشعار وي را از لحاظ سبك و محتواي شعري غير قابل مقايسه با اشعار شاعراني همچو فردوسي ، حافظ ، سعدي و ... مي دانستند.

اين قلم بدستان به اصطلاح صاحب نظر و اديب غافل از اين بودند كه مهمترين عامل ماندگاري شعر شهريار جامعيت و تنوع اشعارش مي باشد. شعر شهريار مخصوصاً غزلياتش به خاطر تنوع موضوع و طرح مسائلي كه در گذشته معمولاً در قالب هاي ديگر شعر فارسي از جمله قصيده و قطعه و مثنوي مورد توجه واقع مي شد ، درخور بررسي و تحليل است.

« جهان بيني فلسفي ، نگرش اجتماعي ، جلوه هاي عاطفي ، ذوقي و هنري و اسلوب متين و استوار شاعري ، و در عين حال لطافت و ظرافت خاص او در آثاري چون : نقاش ، پيام انشتين ، هذيان دل ، موميايي ، اي واي مادرم و غيره منتقدان شعر فارسي را دچار حيرت و سرگشتگي كرده است. » (4)

جامعيت و تنوع در شعر شهريار و نيز انسانيت شهريار ، وي را به شاعري مردمي و محبوب تبديل كرد و نامگذاري سالروز وفاتش به روز ملي شعر و ادب شايد كوچكترين كار در حق اين شاعر متعهد و مرد مي باشد. بهرحال بررسي و تحليل شخصيت و آثار شهريار در اين نوشته مدنظر نگارنده نمي باشد بلكه سعي برآن است با نگاهي اجمالي به زندگي ادبي و اجتماعي ايشان ، سيري در تاريخ واقعي و حوادث دوران حيات استاد داشته باشم.

قطعاً وقوع حوادث تاريخي مي تواند در آثار و نوشته هاي هر شاعر و نويسنده اي اثر بگذارد و استاد شهريار هم از اين قاعده مستثني نبوده است.

سيد محمد حسين بهجت تبريزي فرزند سيد اسماعيل موسوي معروف به حاج ميرآقا خشگنابي در سال 1285 هـ . ش (5) در شهر تبريز در محله بازارچه ميرزا نصرالله پاي به عرصه وجود گذاشت.

« يازده ماه پس از تولد سيد محمد حسين ، انقلاب مشروطه ايران دومين دور خود را براي بدست آوردن استقلال و آزادي از چنگال استبداد و خفقان و رهايي كشور از لوث وجود بيگانگان و عمّال سرسپرده آنان با قيام مسلحانه به فرماندهي ستارخان سردار ملي وباقرخان سالار ملي آغاز كرد و شهر گرد آفرين و قهرمان پرور تبريز در انتظار حوادث خونين بسر مي برد در اين هنگام حاج ميرآقا ، اوضاع شهر تبريز را از نظر سياسي و نيز به علت شيوع بيماري وبا ، خطرناك ديده ، خانواده خود را همراه خواهر و مادر خود و سيد محمد حسين به قريۀ قئيش قورشاق از توابع قره چمن كوچ مي دهد. » (6) 

شهريار در همان قريه در مكتب ملا ابراهيم براي تعليم قرآن كريم آغاز تحصيل مي كند. استاد چون ايام كودكي و نوجواني اش را در قريۀ قئيش قورشاق ، شنگل آباد و خشكناب به سر برده خاطرات بسيار شيرين و فراموش نشدني از آن ديار باصفا دارد.

شاهكار حيدربابايه سلام استاد نيز به ذكر خاطرات همين ايام برمي گردد كه بين سالهاي 32-1330 هـ . ش آن را به نظم كشيده است. اين شاهكار جاودانه شهريار ، چنان سرشار از روح و زندگي است كه در هر حالت و وضعيت ، خواننده و شنونده را تحت تأثير قرار مي دهد.

حيدربابا ، سني وطن بيلميشديم

وطن دئييب باش گؤتوروب گلميشديم

سني گؤروب گؤزياشيمي سيلميشديم

حال بوكي لاپ غملي غوربت سنده يميش

قارا زيندان ، آجي شربت سنده يميش

كاليوس لونگينوس مي گويد : « ارجمندترين سخن ها ، سخني است كه طبع ها و ذوق هاي سالم گوناگون را وادار به احترام نمايد و دگرگون كند. » اين حكيم و اديب يوناني قرن سوم ميلادي ، اين نوع كلام را اَبَر سخن ( sublime traited) مي نامد و مي افزايد : « ابرسخن در عين شورانگيزي از طنطنه و طمطراق خالي است و تكلف و تصنع را بر بارگاه آن راهي نيست ، از بي ذوقي بدوي به دور است ، از شوكت انديشه ، تيزي عاطفه و شعور الهام مي گيرد و با رسايي بيان و نيكويي آفرينش همراه است. » به دور از اغراق و تعصب ، اين اثر شهريار نمونه اي آشكار بر « ابرسخن » و نيز مصداق بارز عبارت « سهل و ممتنع » مي باشد. كمتر طبع و ذوقي را مي توان يافت كه از تاثير آن برانگيخته نگردد.

چنين آثار بزرگي از همبستگي كليه عوامل هستي ، خلق مي شود. (7) علاوه بر اهميت ادبي ، اين شاهكار « در عصري پديد آمد كه قوانين طاغوتي بر دهان ملتي بزرگ قفل خاموشي زده و نوشتن به زبان آذربايجاني را ممنوع اعلام نموده و جرمي نابخشودني به حساب مي آوردند و آنهايي كه در ميان مردم ايران نفاق مي آفريدند اين ظلم را پس پردۀ وحدت ملي مخفي كرده و سعي در توجيه آن داشتند و شهريار با سرودن [اين شاهكارش] اين سكوت مرگبار را كشت. » (8) به جرأت مي توان گفت كه منظومه حيدرباباي شهريار نقطه آغازين حركتي بود كه پويايي زبان تركي را براي هميشه تضمين كرد و شاعران زيادي با الهام از حيدربابا اشعار بديعي سرودند كه هرچند هيچ يك از لحاظ محتوا به پاي حيدرباباي شهريار نمي رسند ولي به نوبه خود در تداوم راه مبارزه با امحاي زبان تركي مي توانند موثر باشند.

شهريار پس از آرام شدن اوضاع تبريز و بازگشت به اين شهر ، تحصيلات خود را در مدارس متحده و فيوضات و سيكل اول متوسطه را در دبيرستان فردوسي « دبيرستان محمديه » به پايان رسانده و در سال 1300 هـ . ش براي ادامه تحصيل به تهران مي رود. شهريار پس از مدت 3 سال تحصيل در دارالفنون ، در سال 1303 هـ . ش در 19 سالگي وارد مدرسه طب دارالفنون گرديد و مدت 5 سال در اين دانشكده به تحصيل در رشته پزشكي مشغول شد.

يكسال به پايان تحصيلاتش مانده بود كه در اثر گرفتاري در عشق نافرجام از ادامه تحصيل باز ماند و راهي نيشابور شد و در اداره ثبت اسناد مشغول به كار شد. (9)  وي تمام ماجراهاي عشق نافرجام و بي سرو ساماني اش در تهران را در شعر بهجت آباد خاطيره سي به زيبايي بيان مي كند :

اولدوز ساياراق گؤزله ميشم هر گئجه ياري

گئج گلمه ده دير يار ، يئنه اولموش گئجه ياري

گؤزلر آسيلي يوخ نه قارالتي ، نه ده بير سس

باتميش قولاغيم ، گورنه دوشور مكده دي داري

عشقين كي قراريندا وفا اولماياجاقميش

بيلمم كي طبيعت نييه قويموش بو قراري ؟

از بس مني يارپاق كيمي هجرانلا سارالديب

باخسان اوزونه سانكي قيزيل گولدو قيزاري

محراب شفقده اؤزومو سجده ده گؤردوم

قان ايچره غميم يوخ اوزوم اولسون سنه ساري

عشقي واريدي ، شهريارين گوللو چيچكلي

افسوس قارا يئل اسدي خزان اولدو بهاري

استاد در طول اقامتش در نيشابور ( 14-1311 هـ . ش ) در انجمن هاي ادبي خراسان شركت كرده و در اين مدت با استاد كمال الملك آشنا مي شود.

پس از پايان ماموريتش در خراسان به تهران برگشته و در فروردين 1315 هـ . ش به كمك دوستش اسماعيل اميرخيزي در بانك كشاورزي استخدام مي شود.

شهريار كه در بين سالهاي 1309-1307 هـ . ش در مجالس احضار ارواح مرحوم دكتر ثقفي شركت مي كرد در بازگشت به تهران نيز اين افكار و اعمال را  با شدت بيشتري تعقيب

مي كند « تا اينكه در سال 1309 هـ . ش در داخل جرگۀ فقر و درويشي مي شود و سير و سلوك اين مرحله را به سرعت طي مي كند و در اين طريق به قدري پيش مي رود كه بر حسب دستور پير و مرشد قرار مي شود كه خرقه بگيرد و جانشين پير شود.

تكليف اين عمل شهريار را مدتي در فكر و انديشه قرار مي دهد و چندين ماه در حال ترديد و حيرت سير مي كند تا اينكه متوجه مي شود كه پير شدن و وبال جمع کثيري را به گردن گرفتن براي شهريار كه منظورش معرفت الهي و كشف حقايق است عملي دشوار و خارج از خواست اوست. اينجاست كه شهريار با توسل به ذات احديت و راز و نيازهاي شبانه به كشفياتي علوي و معنوي مي رسد .... و موارد مبهم و مجهول براي او كشف مي شود ... ديگر فكر و ذكر شهريار فقط خواندن قرآن و عبادت شد و از هر نوع معاشرت و ملاقات خودداري مي كرد.

اين حالت چند سالي طول كشيد و در تمام اوقات شهريار غمگين و متاثر و چشمهايش اشك آلود بود ، كارهاي خودش را شخصاً انجام مي داد و كمك هيچكس را قبول نمي كرد و اغلب مي گفت كه مرد خدا و مومن حقيقي بايد امتحان بدهد و امتحان من سخت است و ... » (10) 

شهريار در طول اقامت خود در تهران ( 1332-1300 هـ . ش ) زندگي پر فراز و نشيبي را گذراند اما بطوركلي از اين شهر خاطرات خوشي نداشت بطوريكه در يكي از شعرهايش به وضوح اشاره مي كند كه تهران غيرت    ندارد :

تهرانين غيرتي يوخ ، شهرياري ساخلاماغا

قاچميشام تبريزه قوي ياخشي يامان بيلله نسين

ولي اقامت اجباري در تهران و آشنايي با بزرگان شعر و ادب اين شهر زمينه ساز خلق بسياري از آثار شهريار بود.

در سال 1332 هـ . ش ، شهريار پس از فوت پدر و مادرش و احساس غربت و ناامني در تهران بالاخره به زادگاهش تبريز برمي گردد و از سوي شخصيت هاي ادبي و فرهنگي اين شهر با استقبال گرمي روبرو مي شود بطوريكه تحت تاثير اين استقبالها ، غزل معروف آذربايجان را مي سرايد. استاد در اين غزلش ، از وطن ، هويت ملي و فرهنگ غني سرزمينش سخن مي راند :

پر مي زند مرغ دلم با ياد آذربايجان

خوش باد وقت مردم آزاد آذربايجان

ديري است دوري از دامن مهرش مرا افسرده دل

باز اي عزيزان زنده ام با ياد آذربايجان

آزادي ايران ز تو ، آبادي ايران ز تو

آزاد باش اي خطۀ آباد آذربايجان

اشك ارومي بين كه با خون دل سلماس و خوي

دريا شد و برمي كند بنياد آذربايجان

بر زخم آذربايجان هان شهريارا مرهمي

تا شاد گرداني دل ناشاد آذربايجان

پس از اقامت در تبريز و ازدواج با يكي از بستگانش بنام خانم عزيزه عبدالخالقي ، آموزگار دبستان ، شهريار « احساس مي كرد به ساحل آرامش رسيده است هر روز به اداره مي رفت و ... شهريار بود و يك دنيا آرامش و مهر. ديگر حاضر نبود به زندگي گذشته اش برگردد.»(11) 

استاد شهريار در سال 1345 هـ . ش شاهكار دومش به نام « سهنديه » را در جواب شعرهاي شاعر ملي آذربايجان « بولود قاراچورلو » خلق  مي کند. بولود قاراچورلو متخلص به سهند شعري را با عنوان « شهريارا مكتوب » خطاب به استاد شهريار مي سرايد. اين شعر « نمايانگر موضع گيري شعر مبارز آذربايجان در برخورد با مسئوليت و تعهد هنرمندان است. » (12)  سهند در اين شعر خطاب به شهريار مي گويد :

« اؤزگه چيراغينا ياغ اولماق بسدير ،

دوغما ائللريميز قارانليقدادير ،

يانيب يانديرماياق يادين اوجاغين ،

ائويميز سويوق دور ، قيش دير ، شاختادير

وفاسيز گوللرين اوستوندن اوچاق ،

قوناق صداقتلي ائل قوجاغينا .

سؤنمز عشقيميزدن بير پيوند سالاق ،

ائلين شاختاوورموش گول بوداغينا.» (13)

شهريار نيز تحت تاثير اين شعر ، شاهكار معروف سهنديه را در جواب اين شعر مي سرايد :

شاه داغيم ، چال پاپاغيم ، ائل داياغيم ، شانلي سهنديم

باشي طوفانلي سهنديم ،

اوره گي قانلي سهنديم.

باشدا حيدربابا تك قارلا – قيروولا قاريشيب سان ،

سون ايپك تئللي بولود لارلا افقدا ساريشيب سان ،

ساوا شاركن باريشيب سان ...

شهريار ، شاعر شهير آذربايجان علاوه بر خلق آثاري همچو حيدربابايه سلام و سهند و صدها شعر به زبان فارسي ، در سرودن اشعار مذهبي و انقلابي سرآمد شاعران ايراني مي باشد. به عنوان مثال مروري بر عناوين غزليات و قصايد جلوۀ جانانه ، ناي توحيد ، راز نياز ، شب و علي ، شاهكار هماي رحمت ، قيام محمد (ص) و ... بيانگر ميزان تلاش استاد در زمينه توجه به معارف اسلامي است كه در تمام اين غزليات و قصايد شهريار شاكلۀ كار را بر بنيان استوار معارف اسلامي بنا نهاده است.

                                               

قيام محمد (ص)

ستون عرش خدا قائم از قيام محمد (ص)           

ببين كه سر به كجا مي كشد مقام محمد (ص)

بجز فرشته عرش آشيان وحي الهي

پرنده پر نتواند زدن ببام محمد (ص)

به كارنامه منشور آسماني قرآن                      

كه نقش مهر نبوت بود بنام محمد (ص)

بشاهراه هدايت گشوده باب شفاعت

صلاي خوان كرم بين و بار عام محمد (ص)

علي كه كون و مكانش غلام حلقه بگوشند     

مگرنه فخركنان گفت من غلام محمد (ص)

سرانجام پس از هفت دهه فعاليت در عرصه شعر و شاعري ، خورشيد حيات شهريار ملك سخن و آفتاب زندگي ملك الشعراي بي بديل ايران و آذربايجان در صبحدم 27 شهريور 1367 هـ . ش غروب كرد.

همزمان با فوت استاد ، روز 29 شهريور با اعلام عزاي عمومي در سراسر آذربايجان ، پيكر بي جان شهريار در مقبرة الشعراي تبريز و در جوار بزرگاني چون خاقاني شرواني ، اسدي طوسي ، قطران تبريزي ، شهيد ثقة الاسلام و ... به خاك سپرده شد اما انديشه ها و آثار وي نه تنها در ايران  بلكه در خارج از مرزهاي ايران نيز ماندگار شد و سينه به سينه مي گردد.

آري شهريار هرگز نمي ميرد زيرا اكنون نام او زيبنده روز ملي شعر و ادب ايران و نيز صدها ميدان ، خيابان ، مركز فرهنگي ، بوستان و ... در اكثر نقاط گيتي مي باشد.

                            روحش شاد و يادش گرامي

منابع و پي نوشت ها :

1.به همين سادگي و زيبايي ، جمشيد عليزاده ، نشر مركز ، تهران 1374 ، صص 14و 13.

2.ديدار آشنا ، دبيرخانه مجمع جهاني بزرگداشت نودمين سال تولد استاد شهريار ، تهران 1377 ، ص 662.

3.پيشين ص 4.

4.مقالۀ « جامعيت و تنوع در غزل شهريار» نوشته دكتر معصومه معدن كن ، پيشين ص 244.

5. خانم آزاده خشكنابي خواهر استاد شهريار در كتاب حيدربابا كه ترجمه منظوم به فارسي از حيدرباباي شهريار است سال تولد برادرش را 1283 هـ . ش نوشته است. ر. ك : حيدربابا ، آزاده خشكنابي ، انتشارات فتحي ، تهران 1371 ، ص 7.

6. زندگاني اجتماعي و ادبي استاد شهريار ، احمد كاويان پور اورموي ، نشر اقبال ، چاپ چهارم ، تهران 1381 ، ص 5.

7. ر. ك : سيمرغ و قاف ( حيدربابايه سلام ) ، ترجمه به فارسي از محمد نقي ناصرالفقرا     ( آذرپويا ) ، نشر آيين ،تبريز 1375، ص 6 .

8. كليات ديوان تركي شهريار ، به كوشش پروفسور محمدزاده ، انتشارات نگاه ، تهران 1372 ،          صص 7و6.

9. ر. ك : زندگي شهريار ، مظفر سربازي ، شركت توسعه كتابخانه هاي ايران ، چاپ چهارم ، تهران 1386 ، ص 76.

10. لبهاي يخ بسته ، خاطره رضيان ، نشر ائلشن ، تهران 1382 ، صص 12و11.

11. شهريار، محمد كاظم مزيناني ، انتشارات مدرسه ، چاپ چهارم ، تهران 1386 ، صص 59و58.

12. نگاهي نوين به تاريخ ديرين تركهاي ايران ، محمد رحماني فر ، نشر اختر ، چاپ دوم ، تبريز 1380 ،   ص 203.

13.برداشت ازكتاب « شهريار » اسماعيل ميتاگ،برلين1377 ، ص 419.